نویسنده : کیهان
تاریخ : اردیبهشت60
خاطره : عملیات ضربت ذوالفقار ( خوارزم ) – 19/10/1359 ارتفاعات مهم و استراتژیک میمک که دشمن چند روز پیش از هجوم سراسری آن را به اشغال خود در آورده بود ، به چند دلیل دارای اهمیت است : 1- اگر چه از نظر وسعت محدود است ، ولی به لحاظ استراتژیک بسیار مهم است . 2- با استقرار گرفتن برروی آن نیاز کمتری به نیروی نظامی جهت مراقبت دارد . 3- این ارتفاعات مشرف بر دو سوی است ، که از یک طرف دشتی است که تا بغداد ادامه دارد و جاده ی مواصلاتی بغداد را در تیررس خود دارد و از طرف دیگر جاده ی مواصلاتی ایلام – مهران و شهر ایلام را در دید و تیررس خود دارد . با اشرافی که عراق به واسطه ی اشغال میمک به دست آورده بود ، ضمنا شهرهای ایلام و صالح آباد و نیز جاده ی مواصلاتی ایلام – مهران در تهدید مستقیم دشمن قرار گرفته بود . این عملیات به فرماندهی ارتش و با شرکت تیپ 1 لشکر 81 زرهی کرمانشاه و هوا نیروز ارتش ، سپاه و بسیج عشایری ، در ساعت 6 صبح در تاریخ 19/10/59 و با استعداد کلی 8 گردان – متشکل از 4 گردان ارتش و 4 گردان از سپاه – طراحی شد که با رمز « یا ا... » از دو محور عملیات را آغاز کردند . رزمندگان اسلام در محور شمالی از تنگه بینا و در محور جنوبی از سرنی به منظور آزاد سازی ارتفاعات میمک وارد عمل شدند و پس از چند روز نبرد توانستند قله های اصلی آن را آزاد سازند . دولت بغداد بلافاصله پس از این شکست تشکیل جلسه داد و برای جبران موقعیت از دست رفته ، با توانی بیشتر و هجومی شدیدتر وارد عمل شد ، لیکن مقاومت رزمندگان پدافند کننده ، خصوصا عملکرد تحسین برانگیز هوانیروز ، موجب شد تلاش یک ماهه نیروهای دشمن به شکست بینجامند و نهایتا آتش جنگ افزارهای آنها در 20/11/59 فروکش کند . بدین ترتیب ، آزادی ارتفاعات مهم کله قندی و قله های 620 ، 525 و 540 میمک تثبیت شد . در این عملیات همچنین 200 کیلومتر مربع از سرزمین های اشغالی آزاد شد . شهدای موثر در این عمیات عبارتند از : شهید کشوری و شهید شیرودی
نویسنده : کیهان
تاریخ : 64
خاطره : عملیات عاشورا ( میمک ) این عملیات با طراحی مشترک از غروب 25/07/63 با رمز « یا ابا عبدا... الحسین » و با نیرویی برابر با 17 گردان سپاه و 9 گردان ارتش در سه محور اصلی انجام شد : محور شمالی : ارتفاعات گرکنی ، 350 و بانی تلخاب محور میانی : ارتفاعات فصیل و یال شمالی میمک که به ارتفاع 350 متصل است . محور جنوبی : فرورفتگی ارتفاعات موجود ، معروف به شیار نی خزر اهداف عملیات 1- انهدام بخشی از قوای دشمن 2- تحمیل پدافند به دشمن در دشت 3- آزاد سازی قسمتی از اراضی اشغالی 4- تصرف ارتفاعات گرکنی ، فصیل و فرورفتگی میمک این تک غافگیرانه با مقاومت شدید عراق و اجرای پاتک های متعدد و آتش سنگین توپخانه و حملات هوایی آن ها مواجه شد ، ولی نیروهای خودی به بسیاری از اهداف عملیات دست یافتند . عملیات عاشورا تکمیل کننده ی عملیات ضربت ذوالفقار بود . با اجرای موفق عملیات عاشورا ، 50 کیلومترمربع از مناطق اشغالی آزاد شد و در نتیجه ی این عملیات ،قوای خودی به مرز نزدیک تر شدند و امنیت بیشتر در منطقه عمومی ایلام و صالح آباد برقرار شد . نتایج عملیات در این عملیات ارتفاعات 382 فصیل ، 295 و 348 گرکنی ، 325 گوه گچی و 384 کاسه کاف آزاد شدند . همچنین پاسگاه مرزی گرکنی ، مناطق مرزی و تنگه بینا آزاد شد و پاسگاه اینزل ( انزی ) و کاسه کاف عراق نیز به تصرف نیروهای خودی درآمد .
نویسنده : بروشور راهیان نور
تاریخ : 1399
خاطره : در آغاز جنگ تحمیلی، اشغال منطقۀ ميمك براى ارتش عراق مهم بود. اصولاً يكى از بهانههاى عراق براى آغاز جنگ تحميلى، اشغال اين منطقه بود. عراقىها اين منطقه را سيفسعد ناميده بودند. برخورداری از دیدبانی خوب روی منطقه و وجود چاههای نفت و گاز از جمله دلایل اهمیت میمک میباشد. در 19 شهريور 1359 و قبل از آغاز رسمي جنگ تحميلي، ارتش بعثی عراق توانست دو پاسگاه مرزي نيخزر و هلاله و ارتفاعات ميمك را اشغال کند. فداکاری عشایر به ویژه ایل خزل و نیز تلاشهای بیوقفه خلبانان هوانیروز از جمله شهید احمد کشوری، مانع از پیشروی بیشتر ارتش عراق در منطقه میمک شد. پس از آن و تا پایان جنگ تحمیلی، چند عملیات در این منطقه طرحریزی و اجرا گردید: عملیات بازپسگیری میمک که با نام عملیات خوارزم و ضربت ذوالفقار هم شناخته میشود، اولین عملیات نظامی در تاریخ جنگ هشت ساله محسوب میشود که با فداکاری و رشادت مردان ایل خزل و سپاه و ارتش، در 19 دی 1359 به اجرا درآمد. دومین عملیات بزرگ در این منطقه، عاشورا نام داشت که به فرماندهی سپاه و با همکاری ارتش در 25 مهر 1363 اجرا شد. ارتش عراق در تحرکات ابتدای سال 1366، نقاط دیگری از این منطقه را اشغال کرد. در اولین ساعت روز 13 خرداد 1366، عملیات نصر2 با رمز «یا حسین (ع) مظلوم» و با هدف آزادسازی ارتفاعات مشرف بر خطوط مواصلاتی و انهدام قوای دشمن، به همت نیروی زمینی ارتش آغاز شد. سوم مرداد 1366 ایرانیها عملیات محدود و موفقی را در سومار به پایان رسانده بودند که خبر رسید عراقیها به میمک حمله کردهاند و موفق به تصرف تپۀ شهدا شدهاند. بخشی از نیروهای پشتیبانی میمک برای آزادسازی تپۀ 402 و مناطق اطراف، به سومار رفته بودند و عراق از این فرصت طلایی استفاده کرد و در روز دوم مرداد 1366، با بهکارگیری 7 تیپ پیاده کماندویی و بهرهگیری از 40 فروند هلیکوپتر برای هلیبرن نیروهایش، از زمین و هوا به میمک یورش آورد. برای آزادسازی بخشهایی از منطقۀ حلاله که همچنان در اشغال دشمن بود، نیروی زمینی ارتش عملیات دیگری را طراحی کرد. این عملیات با نام نصر6 در 10 مرداد 1366 با رمز «یا ابا عبدالله الحسین (ع)» به اجرا در آمد. جنگ هشت ساله پایان یافت، اما ارتفاعات میمک، سرافراز و پیروز ماندند. این پیروزیها بیشک مدیون عشایر غیوری است که حتی یک لحظه چشم از میمک برنداشتند و آن را برای ایران اسلامیمان حفظ کردند.
نویسنده : بروشور راهیان نور
تاریخ : 1399
خاطره : در هنگامۀ عملیات میمک، خودم را به داخل نفربر سرگرد خوارزمی رساندم. با او مشورت کردم و به این نتیجه رسیدیم که تنها راه، کمک گرفتن از هوانیروز است. با درخواست کمک و اعلام اضطرار، در کوتاهترین زمان ممکن، صدای نویدبخش هلیکوپتر به گوش رسید. عدهای آن را متعلق به شیرودی و عدهای از آنِ شمشادیان میدانستند. ابتدا هلیکوپتر خود را به ارتفاع هدف رساند و ضمن آنکه از قلهای که به اشغال دشمن درآمده بود، عبور کرد، به پشت نیروهای دشمن رفت و آن طرف ارتفاع، یعنی به طرف دشمن ارتفاع را کم کرد و برای لحظهای از دید ما خارج شد. به شدت نگران شدم. با کف دست به پیشانیام زدم و از سرگرد خوارزمی پرسیدم: «پس هلیکوپتر چه شد؟» گفت: «هنوز با او در ارتباط هستیم. میگوید مشغول دادن آب و دانه به جوجههاست.» باور کردنش برایمان سخت بود. چون بعد از لحظاتی، از هلیکوپتر پیغام رسید که همۀ نیروهای مستقر بر روی قله، کشته شدهاند؛ سریعاً افراد پیادۀ خود را به روی آن ارتفاع برسانید. در این لحظات حساس بودیم که چشمم به چند بسیجی افتاد؛ زودتر و قبل از دیگران، خودشان را روی ارتفاعات میمک رسانده بودند. یکی از آنها به نام اسحاق، که ترکش کوچکی به گونۀ راستش اصابت کرده بود، همچنان که با دست خون صورتش را پاک میکرد، گفت: «خدایا! از من بپذیر.» و با سرعت هر چه تمامتر، خود را به ارتفاع هدف رساند و در اولین تماس از ما درخواست کمک کرد و گفت: «همۀ نیروهای مستقر در این تپه کشته شدهاند... تعداد زیادی نیروی تازهنفس ارتش عراق در حال حرکت به سوی این ارتفاع هستند.» سرگرد خوارزمی معتقد بود که اسم این تپه را شمشادیان بگذاریم، ولی من گفتم: «شمشادیان کل منطقۀ عملیاتی را پوشش داده و بهتر است این تپه را به اسم همان اولین نفری که خودش را به آنجا رساند، نامگذاری کنیم.» از آن تاریخ به بعد، این تپه به اسم تپه اسحاق معروف شد و هنوز هم نام اسحاق بر روی آن تپه آذین بسته است و همۀ افراد بومی و ارتش تپه اسحاق را میشناسند.
نویسنده : بروشور راهیان نور
تاریخ : 1399
خاطره : .آنچه نام هوانيروز را براى هميشه با منطقۀ ميمك همراه ساخت، شهادت سرلشكر خلبان احمد كشورى در تاریخ 15 آذر 1359 در تنگ بینا بود. همرزم شهید کشوری میگوید: «احمد کشوری فرمانده تیم آتش بود و درون اتاق عملیات مشغول طرح حمله به نیروهای عراقی در میمک بود. اطلاع دادند که عراق قصد دارد نیروی عظیمی را از شهر مندلی و میمک، به منطقۀ عملیات وارد کند. روز بعد، با طلوع خورشید، به همراه دو فروند هلیکوپتر جنگندۀ دیگر و یک فروند هلیکوپتر ترابری، به سوی نیروهای عراقی پرواز کردیم و توانستیم در دور اول و دوم پرواز، ضربات مهلکی به آنها وارد بیاوریم. ساعت 9 صبح اعلام کردند دو فروند هواپیماى عراقى از نوع میگ 21 و 23 در منطقه و در مسیر پرواز ما مشغول عملیات هستند و از ما خواستند هر چه سریعتر خود را پنهان کرده و تا اطلاع ثانوى موتورها را خاموش کنیم. براى انجام این دستور زمانى نداشتیم، زیرا هواپیماهاى عراقى بالاى سرمان مشغول پرواز بودند. بلافاصله احمد از هلیکوپترهاى دیگر خواست تا منطقه را ترک کنند و به من گفت تا مواظب هواپیماهاى دشمن باشیم. قصدش این بود تا با سرگرم کردن خلبانهاى عراقى، فرصت فرار را براى هلیکوپترهاى دیگر مهیا سازد. با تعداد سه فروند راکت و مقداری فشنگ باقىمانده، جواب حملات هواپیما را دادیم، اما راکتهاى پرتاب شدۀ آنها در اطرافمان به زمین مىخورد که ناگهان یکى از هواپیماها به سویمان حملهور شد. انگشتم را روى سوییچ توپها گذاشتم و آمادۀ شلیک شدم که هلیکوپتر تکان شدیدى خورد و دیگر چیزى نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، چشمهایم باز نمیشد. گرمی خون را در زیر لباس پرواز به خوبی حس میکردم. تلاش کردم تا به هر طریق ممکن خود را از هلیکوپتر بیرون بکشم. صداى انفجارها و موج آنها نشان مىداد هنوز زیر آتش سنگین عراقىها هستیم. قبل از خروج، چند بار احمد را صدا کردم، اما جوابى نداد. بیرونِ هلیکوپتر، با صدای گرفتهام، دوباره او را فریاد کردم. اما جوابی نشنیدم. درد فکم بسیار شدید بود و نمیتوانستم بلند فریاد بکشم. قدری از هلیکوپتر فاصله گرفتم که ناگهان در اثر موج انفجار سنگین، از زمین کنده شده و محکم به تختهسنگی خوردم. با بیرمقی خود را زیر آن کشیدم و از حال رفتم. با صدای هلیکوپتر که بالای سرم پرواز میکرد، به خود آمدم. آفتاب چشمهایم را به شدت میآزرد و نمیتواستم جایی را ببینم. از موقعیت هلیکوپتر خودم نیز اطلاعی نداشتم. دهانم کاملاً بسته شده بود و نمیتوانستم احمد را صدا کنم. ناگهان سایۀ مبهم دو پا را مقابلم دیدم. نفس عمیقی کشیدم و منتظر ماندم که صدایی آرامش را به روحم بازگرداند: «یکی از خلبانها زنده است.» وقتى در بیمارستان تهران چشم باز کردم، مادر احمد کشورى و همسرش را دیدم. وقتى پرسیدم احمد کجاست؟ تنها شنیدم که مادرش گفت: «احمد به دیدار خدا رفت.»
نویسنده : بروشور راهیان نور
تاریخ : 1399
خاطره : در ابتدای جنگ تحمیلی، با اشرافی که عراق به واسطۀ اشغال میمک به دست آورد، عملاً شهرهای ایلام، صالحآباد و نیز جادۀ مواصلاتی ایلام ـ مهران در تهدید مستقیم قرار گرفته بود. عملیات ضربت ذوالفقار (خوارزم) برای بازپسگیری میمک، اولین عملیات مهم و نسبتاً گسترده در مقابل عراق بود. عشایر و نیروهای بومی منطقه، قبل و در طول عملیات، در کنار رزمندگان بودند. آنها به منطقه آشنایی داشتند و از آنها در شناساییها و مینگذاری در منطقه استفاده میشد. نیروهای عمل کننده در ساعات 6:20 روز 19 دی 1359 با اعلام رمز یاالله، از دو محور عملیات خود را آغاز کردند. در ساعت اولیۀ حمله، پیشروى نیروهاى ایرانى خوب بود و شواهد نشان از غافلگیرى دشمن میداد. اما از ظهر به بعد، حملات هوایى و آتش توپخانۀ دشمن خیلى شدید شد. روز اول نبرد میمک در حالى به پایان رسید که در قسمت شمالى جبهه، یگانهاى عملکننده موفق شدند بیشتر ارتفاعات میمک را از اشغال دشمن آزاد سازند. در روز دوم عملیات، براى نخستین بــار، آثــارى از استعمـال گلولههاى گاز سمى شیمیایى به وسیلۀ عراق در منطقۀ سد کنجانچم مشاهده شد. در شب دوم نیز عراقیها راههای ارتباطی در پشت جبهه را گلولهباران کردند تا نیروی کمکی و تدارکات به رزمندگان نرسد. با توجه به اهمیت ارتفاعات میمک برای عراق، ارتش آن کشور تحت فشار شدید قرار گرفته بود تا به هر صورت ممکن ارتفاعات مذکور را از نیروهای ایران پس بگیرند. حساسیت این منطقه چنان بود که به گفتۀ وفیقالسامرایی، یکی از مسؤولان اطلاعات نظامی عراق، اولین اعدام فرمانده نظامیان عراق از میمک شروع شد. فرمانده تیپ دوم پیاده که مأمور دفاع از این قلهها بود، سرهنگ ستاد «محمد جواد الخفاجی» اعدام گردید. سرانجام آخرین پاتک دشمن در ساعت 17 روز سوم عملیات درهم شکسته شد و فرماندهان ارتش عراق با برآورد تلفات سنگین و بیحاصلی که طی چندین روز عملیات و اجرای پاتکهای مکرر جهت بازپسگیری میمک به نیروهایشان وارد شده بود، به ناچار از تصرف میمک صرفنظر کردند و در غرب این ارتفاعات، در حوالی خط مرزی، شروع به ساخت و تحکیم مواضع پدافندی کردند. نیروهای خودی نیز با آزادسازی حدود 200 کیلومترمربع از مناطق مرزی، در غرب دشت لیک (بین رودخانۀ تلخاب در شمال و رودخانۀ خوش در جنوب ارتفاعات میمک) مستقر گردیدند. لازم به ذکر است که در طول این عملیات، عشایر منطقه، ضمن تلاش در تشکیل نیروهای مردمی، به حل مشکل تغذیۀ رزمندگان از طریق جمعآوری هدایا پرداختند. اغلب نیروها از طریق کمکهای مردم بومی تغذیه میشدند که شامل برنج، آرد، شکر، قند، چای و گوسفند زنده و گاو و گوساله و... میشد. بیش از دو گردان از نیروهای عملیاتی خطشکن از ایل خزل بودند که در شکستن خطوط دفاعی دشمن نقش اساسی داشتند .
نویسنده : بروشور راهیان نور
تاریخ : 1399
خاطره : بیش از دو گردان از نیروهای عملیاتی خطشکن از ایل خزل بودند که در شکستن خطوط دفاعی دشمن در میمک نقش اساسی داشتند. ایلات دیگری مانند بولی، ارکوازی، ملکشاهی، شوهان، دهبالایی و میشخاص در عملیات میمک نقشآفرینی کردنـد. مـردان غیــور و بـیبـاک ایل میگفتند که نباید لکۀ ننگی بر دامن ایل بنشیند. آنها میگفتند بیتفاوتی و سکوت ایل در مقابل این تجاوزگری، یعنی مرگ همۀ مردم ایل. عدهای از آنها مأمور گشتزنی و جمعآوری اطلاعات از دشمن و شناسایی معابر نفوذی شدند. همزمان نیروهای ارتشی نیز سعی داشتند نقص و کمبودهای واحدهای تحتامر خود را برطرف کنند. از نیروهای عشایر ایل خزل، بر اساس همان ساختار ایلی، برای هر طایفه یک نفر به عنوان مسؤول هماهنگی با ارتش مشخص شده بود. به دستور فرماندهی تیپ ارتش که در منطقه مستقر بود، تعداد 200 قبضه اسلحۀ ژ .3 با حضور نمایندۀ وقت مردم ایلام در مجلس، در منطقۀ سرنی به عشایر تحویل داده شد و در مدت کوتاهی، با نحوۀ استفاده از اسلحۀ مزبور آشنا شدند. یکی از این رزمندگان، در خاطرات خود گفته است: « درست در آن لحظات شکلگیری حماسۀ میمک، دیدم که تعدادی از رزمندگان عشایر، جنازهای را به طرف خطالرأس میمک میآورند. به محض اینکه مرا دیدند، محمدامین فیضی با صدای بلند گفت: «این جنازۀ برادرم محمدرحیم است. او را بفرست پشت جبهه تا جنازهاش به دست عراقیها نیفتد.» بعد خودش و گروه همراهش، جنازه را روی زمین گذاشتند و بلافاصله به سمت محل نبرد رفتند تا با دشمنان بجنگند. او پیکر برادرش را، همان دلیرمردی که خواب را از چشمان دشمن گرفته بود و هر شب، به داخل سنگرهای آنها نفوذ میکرد و راه پیشروی ارتش اسلام را کشف کرده و طراح اصلی عملیات بود، بر زمین گذاشت. همان شجاعمردی که سیم تلفن دیدهبان ارتش متجاوز عراق را در داخل میمک قطع کرده بود. شهید محمدرحیم فیضی، در یک حملۀ غافلگیرانه، به داخل سنگرهای دشمن رفت و بعد از کشته و زخمی کردن تعداد زیادی از آنها، مجروح شد و به شهادت رسید.»
نویسنده : بروشور راهیان نور
تاریخ : 1399
خاطره : غروب 25 مهرماه 1363، عمليات عاشورا با رمز(يا اباعبدالله الحسين (ع) و با هدف آزادسازى ارتفاعات شمالى و دامنههاى غربى ميمك آغاز شد. اين عمليات نيمهگسترده، با طراحى و فرماندهى سپاه و مشاركت ارتش به انجام رسيد. عمليات عاشورا در پى آن بود تا ضمن تحقق هدفهاى دست نيافته در عمليات ضربت ذوالفقار، به انهدام نيروهاى دشمن در دشت حلاله بپردازد. از طرفى حضور نيروهاى عراقى در ارتفاعات شمالى و نيز دامنههاى غربى ميمك، از ضريب امنيت منطقه به شدت كاسته بود و هر آن احتمال مىرفت كه دشمن با بهرهگيرى از مناطق اشغالى، پيشروى خود را مجدداً آغاز كند. اينگونه بود كه عمليات، با نيرويى برابر با 17 گردان سپاه و 9 گردان ارتش كه تحتامر قرارگاه تاكتيكى سلمان بودند و زيرنظر قرارگاه مركزى نجف عمل مىكردند، آغاز شد. پیش از اینکه یگانها به خط بزنند، تعــدادی از تخریبچیهـای تیپ امام رضا (ع)، با در اختیار داشتن مینهای ابتکاری، همراه با گردانهای عمل کننده حرکت کردند و زمانی که گردانها برای درگیری و اجرای آتش آماده میشدند، در سه یا چهار نقطه در عمق دشمن نفوذ و در اطراف قرارگاههای دشمن مینگذاری کردند. یکی از این گروهها، با کمین دشمن درگیر شد و رزمندهای که سازندۀ مینها بود، به شهادت رسید. اسماعیل قاآنی، یکی از فرماندهان عملیات، دربارۀ شرح حال او و چگونگی عملکرد گروه میگوید: « برادر صبوری سازندۀ یک نوع از این مینها بود. ایشان به شغل ساعتسازی اشتغال داشت و بهرغم کمسن بودن (هجده سال)، خیلی مبتکر و مخلص بود. برای نخستین بار بود که به جبهه میآمد و با یکی از برادران قدیمی تخریبچی همکاری میکرد. شب عملیات خیلی اصرار کرد و گفت: «به دلیل اینکه مینها را خودم درست کردهام، اجازه بدهید که خودم هم بروم در کاشتنش شرکت کنم.» البته، اینها تیمهای ده تا دوازده نفری بودند که هم سلاح و آر.پی.جی و تیربار داشتند، هم تعدادی مین را با خود میبردند و در آن منطقه میکاشتند. او به همراه یکی از گروهها رفت. این گروه موفق به کاشتن مینها میشود، اما در بازگشت، با کمین دشمن روبهرو شد و از آن میان، تنها ایشان به شهادت رسید و پیکرش نیز در منطقه جا ماند.»
نویسنده : بروشور راهیان نور
تاریخ : 1399
خاطره : عملیات عاشورا در روز 25 مهر 1363، با رمز «یا ابا عبدالله الحسین (ع)» انجام شد. در این عملیات، در زیر ارتفاع میمک، حدود صد تن از نیروهای خودی جا مانده بودند. در حالی که موفقیت عملیات در محور شمالی و میانی شیرین بود، اما سرنوشت رزمندگان محاصره شده، تلخ بود. پس از گذشت پنج شبانهروز از محاصره، آنها در شیار نیخزر مخفی مانده بودند. در این مدت، آنها جنب یک رودخانۀ فصلی فاقد آب، در شیاری به طول 100 الی 120 متر و عرض سی تا چهل متر، داخل نیزار انبوهی به ابعاد چهل در سی متر به سر میبردند و یکی از معابر دشمن 8 متر با آنها فاصله داشت که در عین رفتوآمد زیاد، نسبت به محل اختفای آنها دید نداشتند. کسانی که حال عمومی مساعدتری داشتند، کوشیدند تا به هر شکل ممکن، خود را به نیروهای خودی برسانند. روز یکشنبه 29 مهر، محاصره شدگان از طریق بیسیم علت عدمنجات را جویا شدند و گزارش دادند که حال مجروحان بهشدت وخیم است، بچهها سردشان است، تشنه و گرسنه هستند. طی این چند روز، آذوقۀ آنها تمام شده و قوایشان تحلیل رفته بود. ارسال آذوقه به عنوان آخرین تلاش مورد توجه قرار گرفت. ریختن مقادیری کشمش و پسته داخل پوکههای گلولۀ توپ 105 و پرتاب آن به طرف نیزارها، آخرین طرحی بود که به آزمایش گذاشته شد. اما برای اینکه دشمن نسبت به این اقدام حساس نشود، گلولههای جنگی نیز همراه این پوکهها اطراف نیزارها پرتاب شد. محاصره شدگان نیز با بیسیم گرای گلولهها را تنظیم و گزارش میکردند. نیروهای محاصره شده، به دلیل خطرناک بودن این طرح، ابتدا با آن موافق نبودند، اما برای هر اقدامی به غذا و مواد انرژیزا نیاز داشتند. در غروب روز یکشنبه، پس از پرتاب گلولهها، تا مدتی تماس با بیسیم قطع شد و مشخص نشد کیفیت پرتاب و محل اصابت گلولهها چگونه است. از طرفی، مکالمه با بیسیم در آن شرایط، خطر شنود دشمن را در پی داشت. در این هنگام، یکی از گلولههای جنگی، به جای فرود در اطراف نیزار، در گوشهای از محل محاصره اصابت کرد. نیزار به دلیل خشک بودن، برای سوختن مستعد بود. بنابر این، آتش به دیگر نقاط نیز سرایت کرد. نیروها در نقطۀ مقابل محل آتش قرار گرفتند و به دعا و ذکر متوسل شدند. سرانجام، آتش در هفت هشت متری نیروها خاموش شد. بدین ترتیب، نه تنها این طرح نتیجه نداد، بلکه عرصه را برای اقامت بیشتر در این مکان محدودتر کرد. با ناامیدی از ادامۀ تلاشها، صبح روز پنجم (دوشنبه 30 مهر)، تصمیم نهایی به خودِ محاصره شدگان واگذار شد. ساعت 4 صبح، پیش از روشن شدن هوا، آنها با بهجا گذاشتن مجروحان، از نیزار بیرون آمدند. چیزی از آغاز حرکتشان نگذشته بود که در یک شیار، از دو طرف به کمین دشمن برخورد کردند و همگی زمینگیر شدند و تنها چهار نفر با گذشتن از میادین مین و کمین دشمن، حدود ساعت ششونیم صبح به خط پدافندی خودی رسیدند. این در حالی بود که عدهای از رزمندگان و فرماندهان، با چشم گریان، پشت خاکریزها همچنان چشم به راه باقی محاصره شدگان بودند.